وقتی اسکارلت در آغوشم مرده افتاد، احساس کردم قلبم شکست.
بدترین قسمت این بود که می دانستم این کار را با او انجام داده ام. 29 مارس 2021 بود و من تازه سگم را کشته بودم.
این من بودم که با دامپزشک تماس گرفتم و قرار ملاقات گذاشتم و آخرین وعده غذایی او را درست کردم (بهترین برگر M&S).
من بودم که او را به عمل جراحی بردم، او را روی گارنی بلند کردم و در حالی که دامپزشک یک کانولا را در پای او قرار داد، نگهش داشتم.
سر به دامپزشک تکان دادم تا شروع به تجویز محلول کشنده کند و چیزی را دیدم که هیچ کس دیگری ندید، برقی از سرزنش در چشمان او حتی زمانی که بی جان در آغوش من افتاد.
غم انگیزترین روز زندگی من بود، حتی دلخراشتر از مرگ پدر پیرم در شش ماه پیش.
احساس میکردم که یک دایره کامل و درست و مناسب و بخشی از یک چرخه زندگی است، بدون هیچ قطعنامهای.
تنها کاری که باید انجام میدادیم این بود که مطمئن شویم برای خداحافظی به آنجا رسیدهایم، معشوقهاش را شب میفرستیم و سپس از مادرم مراقبت میکنیم که او در سوگ همدم ۵۷ سالهاش بود.
این حقیقت که با از دست دادن اسکارلت، حالم را بدتر کرد، البته منشأ احساس گناه بود.
او فقط یک سگ بود، درست است؟ ما همچنین کتاب را دنبال کردیم، دو سال قبل یک «سگ انتقالی»، وسپر گرفتیم تا اسکارلت بتواند به او دروغ گفتن را بیاموزد، و ما همچنان سگی داشتیم که بعد از رفتن او به روال سگ داری (و سگ دوستی) خود ادامه دهیم.
ما به توصیه “بهتر است یک روز خیلی زود تا یک روز دیر” توجه کردیم و مطمئن شدیم که اسکارلت از لذت بردن یا مدیریت زندگی خود چه زمانی دست کشیده است.
ما نمیخواستیم او آن سگ چرخدار یا کالسکه باشد.
می دانستیم که از آن متنفر خواهد بود. پس چرا اینقدر بد بود؟
فکر میکنم چون احساس میکردم خدا هستم، و نه به شکل خوبی. احساس می کردم یک زندگی را گرفته ام.
تمام کاری که سگ من انجام داد این بود که من را بدون قید و شرط، 100 درصد، در هر دقیقه از زندگیاش دوست داشت. و من برای پاداش این عشق چه کرده ام؟
در همین حال، وسپر، که دیگر فقط یک سگ انتقالی نبود، به وضوح با شیاطین خود دست و پنجه نرم می کرد. مستقیماً از بستر تولههایش به آغوش ما و با اسکارلت به لاروهایش، او هرگز تنها نبود.
حالا وقتی من و شوهرم و فرزندانم بیرون بودیم، او تنها در خانه می ماند. او آن را نداشت. هر دقیقه که ما می رفتیم زوزه می کشید و پارس می کرد. اگر در خانه ای با تراس زندگی می کنید ایده آل نیست.
با گذشت زمان، وقتی دوستان کافی به من گفتند که بر عقده خدای خود غلبه کنم و متوجه شوم که اسکارلت در سن 14 و نیم سالگی عمر طولانی خوبی داشته است و چون سگ جدید به توجه و آموزش من نیاز داشت، آن را به دست خودم گرفتم. چون او فقط یک حیوان خانگی بود . . تا اینکه ژانویه سال جاری، زمانی که دوستم، کارگردان فیلم Killing Eve، هری بردبیر، با من تماس گرفت و به من گفت که سگ محبوبش، سوکس، به تازگی مرده است.
او هق هق زد: “من فقط دلم شکسته سوزان.”
“مثل این است که من یک بخش از خودم را از دست داده ام. من نمی توانم آن را تحمل کنم. می دانستم که می فهمی.
همانطور که او صحبت می کرد، من با حسرت به سوکس فکر کردم، داششوند فوق العاده عجیب و غریبی که چند بار از او مراقبت کرده بودیم، در فیلم ماجراجویی انولا هولمز 2020 که هری کارگردانی کرد، در نقش سگ شگفت انگیز جاودانه شد.
“اوه هری، من درد تو را احساس می کنم. . . گفتم و ایستادم. چون من میتونستم درد رو حس کنم ولی اون نه.
خودخواهانه، همه چیز مال من بود. سونامی ناراحتی و اندوه زشت برای اسکارلت، به همان شدتی که سه سال پیش بود، مرا فرا گرفت و نمیتوانستم برای احساس فیزیکی از دست دادن صحبت کنم.
من و هری آن روز و چندین بار بعد از آن با هم گریه کردیم. به هر حال، او مردی است که به اندازه کافی سرسخت است تا فیبی والر-بریج را متقاعد کند که خوکچه هندی هیلاری را در فیلم The Flea Bag که او نیز کارگردانی کرده است، خفه نکند، همانطور که او در مونولوگ اصلی تئاتر خود انجام داد.
هیلاری، دوستداران حیوانات با شنیدن آرامش خواهند شد، زندگی طولانی و شادی داشتند.
اما احیای غم و اندوه ناگهانی و زشت من از کجاست؟
اینترنت را جستجو کردم تا توضیحی بدهم، و اینگونه بود که داون موری، مشاور 60 ساله اسکاتلندی از دست دادن حیوانات خانگی را پیدا کردم.
داون بنیانگذار انجمن جدید مشاوران از دست دادن حیوانات خانگی (APBC) است که مشاوران مستقل بریتانیا را گرد هم میآورد تا آنچه را که میتواند به صنعت بدجنسهایی تبدیل شود که آسیبپذیری دیگران را شکار میکنند و از آن سود میبرند، خود تنظیم کنند.
من داستان اسکارلت را برای او تعریف می کنم – چگونه او اولین سگی بود که در بزرگسالی صاحب آن شدم و اولین حیوان خانگی ای بود که تصمیم گرفتم از شرش خلاص شوم. چقدر احساس می کنم که من صاحب اسکارلت نیستم، اما من و او یکی هستیم، به همین دلیل است که از گرفتن جان او احساس بدی داشتم.
او با دلسوزی صدایش را میخواند و میگوید: «سوزان، تو همان کسی هستی که ما میخواهیم پیام خود را به او برسانیم. هیچ دو نفری به طور یکسان رنج نمی برند، اما ما می توانیم کمک کنیم.”
برای اولین بار در سه سال گذشته، احساس می کنم خنده دار نیستم. معلوم می شود من مراحل غم را می گذرانم، اما نه آنهایی را که می گویند وقتی یک نفر می میرد.
سه مرحله از دست دادن حیوان خانگی بسیار متفاوت است – و به گفته داون، خود احساس غم راحت تر است.
اول، پیش بینی غم و اندوه وجود دارد که منحصر به انسان است، زیرا ما تصمیم می گیریم چه زمانی حیوان خانگی خود بمیرد.
APBC مشاوره قبل از اتانازی را از طریق تلفن ارائه می دهد تا نه تنها به عذاب عدم تصمیم گیری در مورد اینکه با حیوان خانگی بیمار چه باید کرد، بلکه همچنین ناآگاهی از آنچه که واقعاً مستلزم سرکوب کردن آنها است، رسیدگی می کند.
خیلی وقتها، مردم شروع به عزاداری برای یک حیوان خانگی دوست داشتنی میکنند، قبل از اینکه حتی از بین برود، و بعد از آن احساس گناه میکنند که زمانبندی را اشتباه گرفتهاند.
سحر به من در مورد یک زن مسن ریزه اندام می گوید که ناگهان این قدرت را پیدا کرد که سگ کولی بزرگ خود را هنگامی که باید بیرون برود از پله ها پایین بیاورد، غم و اندوه (و انکار) او از رو به وخامت سلامتی او بسیار زیاد بود.
او می گوید: «ما می توانیم در این زمینه به مردم کمک کنیم.
ما می توانیم آنها را در فرآیند اتانازی راهنمایی کنیم و ترس را از آن دور کنیم و به آنها یادآوری کنیم که حیوانات نیز زندگی با کیفیتی می خواهند.
اسکارلت شما تقریباً نمیخواست مثل خودش سفت و بی حرکت بماند. و به یاد داشته باشید که هر کاری که انجام دادید فقط به این منظور بود که او احساس راحتی و آرامش کند، بنابراین نیازی به احساس گناه در مورد آن وجود ندارد.
سپس غم و اندوه از دست رفته وجود دارد – احساس “فقط یک حیوان خانگی” که به این معنی است که شما اجازه ندارید بیش از چند روز قبل از اینکه بدبختی “افراطی” خود را ترک کنید غصه بخورید.
دان در مورد یکی از مشتریان به من می گوید که مجبور شد برای کار بیمار تماس بگیرد زیرا نمی توانست به رئیسش توضیح دهد که چرا اینقدر ناراحت است.
او با صدای دلنشین خود وست لات می گوید: «اما این حیوانات بخش مهمی از زندگی ما هستند، آیا جای تعجب است که ما اینقدر دلتنگ آنها باشیم؟ وقتی از خانه کار می کنید، احتمالاً شما و اسکارلت زمان بیشتری را با یکدیگر می گذرانید تا با هر کس دیگری.
ناگهان یادم میآید که کتابهایم را از روی کاناپه آشپزخانه قدیمیمان مینوشتم، اسکارلت با بدن پشمی گرمش کنار من حلقه زد.
پودل ها همیشه دوست داشتنی هستند، اما نه همیشه به اندازه اسکارلت: من هنوز برای آن حس نزدیکی تنگ شده ام.
پسر ما اغلب در دوران کودکی درد قفسه سینه داشت و هنوز به یاد دارد که روی اسکارلت دراز کشیده بود و آرامش بینظیری را که او میتوانست تنها با بودن در آنجا فراهم کند، به یاد میآورد. ما او را “دایه” صدا زدیم.
چگونه می تواند این روح مهربان “فقط یک حیوان خانگی” باشد؟ پوچ، من و داون موافقیم.
در نهایت، “غم ناقص” وجود دارد که در آن بهای سرکوب از دست دادن یک حیوان خانگی را می پردازید و فقط ادامه می دهید.
هر دوی ما فکر می کنیم این همان چیزی است که هری با من تماس گرفت: اخبار او دریچه های احساسات فروخورده من را باز کرد و غم و اندوه تازه سه سال پیش را در من گرفت.
اگر درمان نشود، می تواند به صورت اختلال غم و اندوه طولانی مدت، یک وضعیت سلامت روانی که به تازگی شناخته شده است، ظاهر شود.
دان میگوید: «یکی با من تماس گرفت و در مورد مرگ سگش، لاکی، به من گفت، و اینکه او اصلاً از آن غافل نیست، و چگونه این موضوع اکنون روی رابطهاش با سگهای فعلیاش تأثیر میگذارد، زیرا او از مرگ آنها بسیار میترسد. معلوم شد لاکی ده سال پیش مرده است!»
بعداً یک مکالمه با داون – که در آن او فاش کرد که او هرگز روند اتانازی لاکی را درک نکرده و از آن زمان تاکنون خود را به خاطر آن سرزنش کرده است – و مرد با آگاهی و آرامش رفت و توانست برای اولین بار در یک دهه جنگل را برای درختان ببیند. .
بعد از یک ساعت تماس تلفنی با مشاور از دست دادن حیوانات خانگی، غم و اندوه سیاه و گناه من ناپدید شد. من احساسات “احمقانه” خود را با کسی که فکر نمی کرد احمق است در میان گذاشتم و او به من هدایای بی اندازه از دیدگاه و همدردی داد.
او همچنین به من یادآوری کرد که شاید من بیش از حد در گذشته زندگی می کنم. که خود سگ ها فقط در زمان حال زندگی می کنند.
واقعاً ما می خندیم، من باید بیشتر سگ باشم. من فکر می کنم دان احتمالا یکی از خوب ترین افرادی است که تا به حال با آنها صحبت کرده ام.
او بیش از 20 سال است که مشاور سوگ حیوانات خانگی بوده است، از زمانی که مادرش و سگ محبوبش کاز را به فاصله هفته ها از دست داد و کریسمس تنهایی را گذراند تا با آن کنار بیاید.
از آن زمان، او بیش از 25 سگ و چندین گربه را از دست داده – بنابراین او می داند در مورد چه چیزی صحبت می کند – و با “شوهر شگفت انگیزش”، دیو، که شغل کافی برای حمایت مالی از او دارد، ازدواج کرد.
این کمک مالی مهم است. اگرچه داون در طول دو دهه گذشته صدها مشتری را دلداری داده است (اغلب بین سنین 35 تا 55 سال، در کمال تعجب، زنان کمی بیشتر از مردان هستند، اما تقریباً همه آنها با اخلاق جنوب انگلیس هستند)، او همه کارها را انجام داده است. رایگان.
او هر هفته تا 16 ساعت طاقت فرسا و طاقت فرسا را با تلفن می گذراند تا افراد آسیب پذیر و ناله را از بدبختی شان بیرون بیاورد (بیشتر سگ ها، اما گربه ها، اسب ها، خرگوش ها، خوکچه هندی و حتی یک یا دو موش).
APBC مشاوران رایگان و پولی در مورد کتاب های خود دارد، که ما موافقیم که فقط منصفانه است زیرا آنها تخصص هایی را ارائه می دهند که وقت و انرژی آنها را مصرف می کند.
با این حال، داون مصمم است که هرگز اتهام نخواهد زد. او میگوید: «همیشه قسم میخوردم که هیچ کس مجبور نیست برای آرامش آنها به من پول بدهد.
بنابراین این سرویس برای همه باز است و این برای من مهم است.
بعداً Vesper را برای پیاده روی میبرم و احساس سبکی بیشتری نسبت به ماهها دارم.