بک فکر کرد که در ورزشگاه خود را مجروح کرده است. حقیقت ویرانگر بود


هنگامی که بک مک نامارا، مادر سه فرزند پرث، در ماه نوامبر شروع به تجربه درد در پای چپ خود کرد، آن را به آسیب کراس فیت در ورزشگاه تبدیل کرد.

اما پس از چند ماه فیزیوتراپی، درد بدتر شد.

تا اینکه در آوریل، زمانی که MRI یک ضایعه استخوانی را نشان داد، متوجه شد که علت واقعی سارکوم هیستیوسیتیک است، یک نوع بسیار نادر و تهاجمی سرطان.

او به 7NEWS.com.au گفت: “این یک شوک بود.”

من انتظار کشیدگی عضله یا چیزی را داشتم.

«بسیاری از پزشکان گفتند که این یک نوع سرطان نادر است که نمی‌دانستند با آن چه کنند.

نه تنها ابتلا به سرطان ترسناک بود، بلکه اینکه به آنها گفته شود نمی‌دانند چه کنند.»

نادر بودن سرطان به این معنی بود که هیچ درمان استانداردی وجود نداشت، بنابراین پزشکان او طرحی را طراحی کردند – جراحی و سپس شش دور شیمی درمانی.

مک‌نامارا دو گزینه برای جراحی ارائه کرد: پزشکان می‌توانستند سرطان را که تضمینی برای کارکرد آن نبود و با عوارض همراه بود، از بین ببرند، یا می‌توانستند پای او را از ناحیه لگن قطع کنند.

او دومی را انتخاب کرد.

او گفت: «من تصمیم گرفتم همانقدر که سرطان تهاجمی بود، ترجیح می‌دهم آن را از بین ببرم تا اینکه پایم را نجات دهم و خطر به تأخیر انداختن شیمی‌درمانی را داشته باشم.

در عرض سه هفته، از داخل استخوان به بافت نرم و عضله اطراف استخوان گسترش یافته بود و کاملاً تهاجمی بود.

اما درست زمانی که او در راه بیمارستان بود، پزشکان مک نامارا تماس گرفتند و گفتند که نظرشان تغییر کرده است و او باید ابتدا شیمی درمانی کند.

او گفت: «عدم اطمینان دشوار بود.

همان شب که بعد از دور اول در رختخواب دراز کشیده بود، مک نامارا غلت زد و “یک صدای کلیک بلند” شنید.

او گفت: «من استخوان رانم شکست.

بدن من پس از وقفه شیمی درمانی و بیماری در آن ناحیه نتوانست بهبود یابد.

قطع عضو به سرعت بازگشت و مک نامارا بار دیگر از نظر ذهنی آماده بود تا پای خود را از دست بدهد.

بک مک‌نامارا، مادر سه فرزند پرث، قبل از اینکه بفهمد سرطان است، معتقد بود درد او به دلیل جراحت در باشگاه است - و بعداً پایش را قطع کردند.
نماد دوربینبک مک‌نامارا، مادر سه فرزند پرث، قبل از اینکه بفهمد سرطان است، معتقد بود درد او به دلیل جراحت در باشگاه است – و بعداً پایش را قطع کردند. اعتبار: 7NEWS.com.au

تنها یک هفته و نیم پس از جراحی، مک نامارا از بیمارستان مرخص شد تا نزد فرزندانش به خانه بازگردد.

او گفت: «چند روز بعد از عمل جراحی سخت بود.

من خیلی درد داشتم… اما چیزی که بیشتر از همه نگران آن بودم فرزندانم و نحوه برخورد آنها با آن بود.

داشتن قدرت دور زدن با عصا آزاد کننده بود، اما قطع عضو یک تنظیم بزرگ بود.

او گفت: اولین باری که بچه ها به ملاقات آمدند من درد و خستگی داشتم و آنها واقعاً نگران بودند.

“اکنون نسبتاً به حالت عادی خود برگشته‌ام و احساس انسانیت بیشتری می‌کنم – درد من تحت کنترل است، اشتهایم برگشته است و می‌توانم کمی حرکت کنم – آنها از اینکه اوضاع پیش می‌رود بسیار خوشحال‌تر هستند.”

در سن 7، 9 و 13 سالگی، فرزندان او به اندازه کافی بزرگ هستند که بدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، به این معنی که مک نامارا سوالاتی را پرسیده است که هیچ والدینی دوست ندارد فرزندانشان بپرسند.

او گفت: “آنها از من چیزهایی مانند “آیا خواهی مرد؟” پرسیدند.

خیلی سخت بود چون باید سعی کنم با آنها صادق باشم.

نمی‌توانم تضمین کنم که این کار را نخواهم کرد، اما به آنها اطمینان می‌دهم، پزشکان تمام تلاش خود را می‌کنند و من تا جایی که می‌توانم می‌جنگم.»

مک نامارا با پنج دوره شیمی درمانی و جلسات فیزیوتراپی و توانبخشی بی شماری روبرو است.

اگرچه زندگی او برای همیشه تغییر کرده است، او دیدگاه مثبتی نسبت به آینده دارد.

او می‌گوید: «روزهایی دارم که از دنیا ناراحت و عصبانی می‌شوم، اما کنترلی روی اتفاقات هم ندارم، بنابراین باید کارت‌هایی را که به من داده شده بازی کنم، بهترین ها را پیدا کنم و قوی باشم. گفت.

من فقط باید تا جایی که می توانم از آن عبور کنم و به بچه ها نشان دهم که اجازه نمی دهم بهترین ها را از من بگیرد.»

عزیزان برای حمایت از مک نامارا و خانواده اش در حالی که او به درمان و توانبخشی ادامه می دهد، جمع آوری کمک مالی راه اندازی کرده اند.

دیدگاهتان را بنویسید